جدول جو
جدول جو

معنی نوا دهلوی - جستجوی لغت در جدول جو

نوا دهلوی
(نَ)
احمد (سید...)، فرزند مولوی دلیل الله دهلوی بدایونی، ملقب به ظهورالله خان و متخلص به نوا. از پارسی گویان قرن سیزدهم هندوستان است، به سال 1229 هجری قمری سفری به ایران کرد و از فتحعلی شاه قاجار لقب ’سعدی هند’ گرفت، سپس به هندوستان بازگشت و در فرح آباد ساکن شد. او راست:
یار در خواب و شب آخرشد و دل کام طلب
مصلحت چیست که بیدار کنم یا نکنم.
مدعی آمد عیادت از زبان یار کرد
آه این پرسش مرا بار دگر بیمار کرد.
دستی به دوش غیر نهاد از سر وفا
ما را چو دید سستی پا را بهانه ساخت.
(از مجمع الفصحاء چ مصفا ج 3 ص 1089) (صبح گلشن ص 539) (قاموس الاعلام ج 6 ص 4601) (ریحانه الادب ج 4 ص 234).
و رجوع به سفینه المحمود، مجلس سیم، مرتبۀ سیم و تذکرۀ هندی ص 262 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
یا رضای دهلوی، محمدمحسن، رضا، پسر شیخ محمد شجاع دهلوی، در فرخ آباد هند سکونت گزیده بود. در ادبیات پارسی و تازی دست داشت و شعر می گفت. بیت زیر از اوست:
بندۀ حسن جمالت بشری نیست که نیست
سجده را بر درت افتاده سری نیست که نیست.
(از قاموس الاعلام ترکی).
و رجوع به فرهنگ سخنوران و صبح گلشن ص 175 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
محمدتقی بیگ دهلوی. از پارسی گویان قرن یازدهم هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن در عهد عالم گیر می زیسته. او راست:
هرگز ثمر نداد نهال بیان ما
باشد چو برگ بید زبان در دهان ما.
چنان گداختی از عکس خویش آینه را
که جوهرش چو خس از خار میتوان چیدن.
(از تذکرۀ صبح گلشن ص 518).
و رجوع به کلمات الشعراء سرخوش ص 114 و فرهنگ سخنوران ص 602 شود
لغت نامه دهخدا